مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
اجر و پـاداش رسالت، شعلـۀ آذر نبود این همه آزار، حق دخـت پیغمبر نبود چهرۀ انسیة الحورا و ضرب دست دیو فاطمـه آخر مگـر محبوبۀ داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را میخواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کـس را توان یاری حیدر نبود فاطمـه تنهـای تنهـا در پـس در اوفتاد هیچکس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگدلتر هیچکس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را میشکست در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحبعزا گُل میبرند گوییا اینجا ز هیزم دستهگل بهتر نبود! میثم! این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی تـازیانــه احتـرام ســورۀ کـوثــر نبود |